رولوفس و همکاران (۲۰۰۷) مدل افسردگی را در دانشجویان هلندی مورد ارزیابی قرار دادند. آنها دریافتند که پس از اعمال برخی تغییرات منطبق با نظریه ی بنیادی، مدل افسردگی برازش خوبی با داده ها نشان داد. نتایج این مطالعه با مدل فراشناختی افسردگی که در آن روابط مستقیم و غیرمستقیم بین نشخوار فکری و افسردگی وجود دارد، و شامل فراشناخت های منفی می باشد، هماهنگ است. به علاوه، این مؤلفان با ادغام ناهماهنگی‌های فعال کننده ی باورهای مثبت دربارهی نشخوار فکری، آن طور که در مدل کار کرد اجرایی خود نظم بخش اولیه، به عنوان یک سازو کار مطرح شده بود، رابطه ای (مسیری را به مدل ساختاری اضافه کردند. شواهد به دست آمده نشان داد که باورهای مثبت دربارهی نشخوار فکری، تا حدودی در رابطه ی بین ناهماهنگی های خود و نشخوار فکری میانجی گری می کند. این نتایج، با حمایت از روابط بین ناهماهنگی های خود و سبک های تفکر که توسط باورهای فراشناختی مثبت میانجی گری می شوند، ضمن بسط مدل افسردگی، آن را هر چه بیشتر با مدل بنیادی کار کرد اجرایی خود نظم بخش هماهنگ می سازد.
 
راهبردهای تحلیلی مشابهی، برای ارزیابی مدلهای فراشناختی خاص اختلال استرس پس از آسیب، اختلال وسواسی- اجباری، اضطراب فراگیر و سوء مصرف الکل به کار برده شده اند.
 
راسیس و ولز (۲۰۰۶)، مدل های تحلیل مسیر روابط بین باورهای فراشناختی، راهبرد کنترل فکر نگرانی و علایم استرس آسیب زا را آن گونه که توسط مدل فراشناختی اختلال استرس از آسیب پیش بینی شده است، مورد ارزیابی قرار دادند. تمایل به استفاده از نگرانی به عنوان راهبردی برای کنترل فکر در رابطه ی بین باورهای فراشناختی مثبت دربارهی نگرانی و علایم، میانجی گری می کرد. با این حال، استفاده از نگرانی، در رابطهی بین باورهای منفی دربارهی نگرانی و علایم استرس، میانجی گری نمی کرد. این نتایج با مدل فراشناختی که در آن علایم موجب فعال سازی باورها و تفسیرهای منفی از علایم می شوند، سازگار است، در حالی که باورهای فراشناختی مثبت، اثر خود را از طریق راهبردهای مقابله‌ای شخص، اعمال می کنند. در مطالعه‌ی دیگری (راسیس، ۲۰۰۷)، استفاده از روش مدل یابی معادلاتی ساختاری، برازش مدلی را که در آن باورهای مثبت از طریق راهبردهای نگرانی بر علایم تأثیر می گذارند، تأیید کرد. باورهای منفی در یک رابطه ی چرخهای درگیر می شوند که در آن علایم از طریق تفسیر منفی افکار، تعامل دوسویه ای با باورهای منفی برقرار می کنند.
 
مطالعات انجام شده در زمینه‌ی علایم وسواسی- اجباری نشان داده اند که مدل فراشناختی توصیف کننده‌ی رابطه‌ی بین باورهای مربوط به آمیختگی فکر، ارزیابی و باورهای مربوط به آیین مندی‌های وسواسی و علایم در افراد غیر بیمار، با داده‌های به دست آمده برازش دارد. ارزیابی مدل های مشابه در مورد رابطه بین این متغیرها، با داده ها برازش نداشت (مایرز، فیشر و ولز، ۲۰۰۷).
 
در اضطراب فراگیر، میزان فرانگرانی در رابطه‌ی بین باورهای فراشناختی و عضویت گروهی (اختلال اضطراب فراگیر در برابر بدون اضطراب فراگیر) میانجی گری می کرد (ولز، ۲۰۰۵). بنابراین، نگرانی آسیب زا با مدلی برازش دارد که در آن باور فراشناختی منفی منجر به افزایش میزان فرانگرانی و اختلال اضطراب فراگیر می شود.
 
همچنین، سوء مصرف الکل نیز با مدل مبتنی بر کارکرد اجرایی خود نظم بخش برازش دارد. اسپادا و ولز (۲۰۰۸) مدلی را معرفی کرده اند که در آن هیجانات موجب فعال سازی باورهای فراشناختی مثبت درباره ی مصرف الکل به عنوان نوعی راهبرد خود گردانی می شود. با این حال، کاهش خودپایی (خود بازنگری در اثر مصرف الکل، به رابطهی غیرمستقیم بین باورهای مثبت و مصرف الکل منجر می شود. همچنین، مصرف مشکل ساز الکل با باورهای منفی دربارهی کنترل ناپذیری مرتبط است که رابطه ی چرخهای با رفتار مصرف الکل دارد.
 
اسپادا، نیکسوویچ، مونتا و ولز (۲۰۰۷) با بررسی روابط بین هیجان و وابستگی به سیگار، نشان دادند که فراشناخت تا حدودی در این رابطه میانجی گری می کند. با حذف متغیر فراشناخت، مدلی که هیجان را به وابستگی به سیگار پیوند می داد، دیگر با داده ها برازش نداشت.
 
به طور خلاصه، شواهد روشنی در مورد نقش سندرم شناختی- توجهی در انواع اختلال‌های روان شناختی توصیف شده در نظریه ی فراشناختی وجود دارد. به علاوه، پیامدهای زیانبار نگرانی و نشخوار فکری و رفتارهای مقابله‌ای متمرکز بر فراشناخت، نیز آشکار شده است. پژوهش های محدودی به دست کاری تجربی نگرانی و نشخوار فکری و بررسی پیامدهای بلندمدت این راهبردها پرداخته اند. این مطالعات نشان می دهند که پردازش مفهومی و کنترل فراشناختی مفهومی، پیامدهای منفی در زمینه ی هیجان، سازگاری و عملکرد را پیش بینی می کنند.
 
شواهد به دست آمده از این دیدگاه که راهبردهای مقابله‌ای با اختلال روانشناختی مرتبط اند و راهبردهای مقابله‌ای متمرکز بر فراشناخت، در بروز اختلال‌های پس از استرس نقش دارند، حمایت می کنند. داده‌های مربوط به سوگیری توجهی، با مدلی که در آن افراد به طور راهبردی اضطراب مربوط به منابع تهدید را حفظ می نمایند، برازش دارند. هر چند در اینجا مورد بررسی قرار نگرفت، ادبیات پژوهش مملو از داده‌هایی است که از رابطهی بین توجه معطوف به خود افراطی (که یک نشانهی سندرم شناختی- توجهی است و اختلال‌های روان شناختی حمایت می کنند (برای مثال، اینگرام، ۱۹۹۰؛ ولز و ماتیوز، ۱۹۹۴).
 
ارزیابی مدلهای فراشناختی اختلال‌های خاص مانند اختلال استرس پس از آسیب، اختلال اضطراب فراگیر، افسردگی و اختلال وسواسی- اجباری، از رابطه ی بین این اختلال ها و فراشناختها حمایت می کنند. همچنین به نظر می رسد که فراشناختها با سوء مصرف الکل، وابستگی به سیگار و روان پریشی نیز مرتبط باشند. ارزیابی مدل های خاص نشان میدهد که به طور کلی داده ها با مدلهای زیربنایی برازش دارند.
 
به نظر می رسد حجم انبوهی از داده‌های به دست آمده با استفاده از طیف وسیعی از روش ها، بر روی نمونه های بیمار و غیر بیماری از نظریه و مدل های زیربنایی درمان فراشناختی حمایت می کنند. در کل، یافته ها در مورد طیف وسیعی از اختلال‌های اضطرابی، خلقی، روان پریشی و اختلال‌های مربوط به اعتیاد، هماهنگی هستند.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390